در بازار امروز برندها برای تاثیر گذاری بر مخاطبان خود دست به ریبرندینگ میزنند، که در این مسیر گاهی در دام بلندینگ گرفتار میشوند. در بین صنایع مختلف برندهای حوزه تکنولوژی بیشتر در این دام گرفتار میشوند. از آنجایی که برندهای جدید این حوزه، ایدههایی که اغلب آزمایش نشده هستند و برای اولین بار ارائه داده و به فروش میرسانند و از قضا دلیل موفقیتشان همین تازگی است، همیشه باید خلاق باشند و ایده بعدی و محصول یا خدمت نوین ارائه دهند در میان هیجان این پویایی، زمان هویت بخشی به برند خود را گم میکنند. آنقدر درگیر خلاق بودن محصول یا خدمت میشوند که تقلایی برای شناخت هویت برند خود ندارند و به دنبال سادهترین راه برای دیده شدن هستند.
خوانا بودن فونتهای متداول استفادهی زیاد از رنگ سفید یا استفاده از رنگهای جسورانه و تک رنگ در رسانههای مختلف بدون در نظر گرفتن هویت برند، جامعه هدف مشتریان و تنها برای دیده شدن یا همراه شدن با ترند جدید، انتخاب هوشمندانهای به نظر نمیآید هرچند که ممکن است برای یک مقطع زمانی کارا باشد اما مطالعه رفتار خریداران ثابت کرده است که کپی بودن و شباهتهای زیاد، خیلی زود آن هارا خسته و سردرگم میکند.
در فضای کسب و کار کنونی بلندینگ محدود به فناوری نمیشود، حتی برخی از برندهای مطرح جهانی نیز هویت خودرا نادیده گرفتهاند مثل طراحی مجدد لوگوی برند هایی چون: BURBERRY-SAINT LAURENT-BERLUTI-BALMAIN-CELINE , … تبدیل این لوگوها بدون توجه به هویت برند، تبدیل آن به نوشته هایی با فونتهای ساده و به دور از طراحی قابل تامل است . برند مطرح CELINE به تغییر عجیبی دست زده است و به نظر میرسد تلاش کرده تا هر طور شده طبق مد حرکت کند در حالی که قبل از مد شدن این روند همین مدل را برای برند خود برگزیده بود، تغییر در لحجه ی نام برند خود از CE’LINE به CELINE ! شاید به نظر پنهان کردن هویت ملی این برند بیاید چیزی که می تواند تاثیرات منفی در خواستگاه این برند به وجود بیاورد. این ترند در برندهایی که در صنعت مد و فشن پیشرو هستند و همواره مد دنیارا در دست دارند عجیب به نظر میرسد.
سوالی که مطرح میشود این است که آیا حذف طراحیهای هوشمندانه و تصاویری که در حافظهی تصویری مشتریان نقش بسته است و پیروی از یک الگوی مکرر، خدشهای در دلبستگی مشتریان ایجاد نمیکند؟
برای ادامه بحث بلندینگ، این موضوع رو از دریچه بازاریابی Omni-channel نگاه میکنیم. بازاریابی Omni-channel یک نوع بازاریابی استراتژیک با اقدامات هماهنگ و یکپارچه کانالی است که در آن تمرکز اصلی روی مشتری است. همه کانالها باید با هم کار کنند و به وسیله یک استراتژی همهجانبه مدیریت شوند تا تجربهای که برای مشتری فراهم میشود کاملاً پایدار و با ثبات باشد. هر کانال از تعاملاتی که در کانالهای دیگر رخ داده آگاه است و هر کدام از کانالها اطلاعات ارزشمند درباره رفتار کلی مشتری را فرا گرفته و از طریق آن تجارب جامع کانال را تقویت میکند.
بازاریابی Omni-channel در بسیاری از کمپانیها به عنوان راهی جدید برای بازاریابی و فروش در حال کسب اهمیت است. مشتریان پیوسته رفتار خرید خود را تغییر میدهند. برای فروشندگان بهترین راه به منظور همگام شدن با خواستههای مشتریان در کانالهای متفاوت بکارگیری
Omni-channel است. به منظور دستیابی به بازاریابی Omni-channel مشتری محور باید بهترین روشها را در کنار اقدامات خلاقانه و سخت کوشانه و بهرهگیری از ابزار صحیح تکنولوژی بکار گرفته شوند.
شاید به نظر برسد که بر پایه استراتژی برندینگ امنی چنل مشتری محور این لوگوها سادهتر شدند تا راحتتر بتوانند با مشتری خود ارتباط برقرار کنند اما در این هنگامه، منحصر به فرد بودن و خلاقیت در برند گم شده است. میتوان سادگی را انتخاب کرد اما منحصر به فرد بود و هویت برند را به تصویر کشید این اپیدمی کپی شده که همهی برندها شبیه به هم شوند و شبیه به هم رفتار کنند شبیه به یک ویروس به جان کسب و کار جهانی افتاده است.
جامعهای را تصور کنید که نام همهی انسانها یکی باشد یا همه شبیه به هم باشند یا شبیه به هم لباس بپوشند و شبیه به هم رفتار کنند! عجیب به نظر میرسد هر برندی شخصیتی دارد درست شبیه به هر انسان. یکی از مهمترین موضوعاتی که در برندیگ شخصی مطرح می شود کد لباس است پس چرا تلاش میکنیم لوگوهای یک شکل را بر تن برندهای خود کنیم؟
پارادوکس زمانی رخ میدهد که با تکیه بر همین استراتژی Omni-channel دریافتهایم که رفتار مشتریان در خرید همواره در حال تغییر است ضمن اینکه مشتریان هدف برندهای مختلف با هم متفاوت هستند. آنها سلیقه، فرهنگ، طبقهی اجتماعی، سبک زندگی و البته کانالهای ارتباطی خاص خود را دارند پس چرا از یک فرمول یکسان برای همهی آنها استفاده کنیم؟ مشتریان پر مشغلهی امروزی با چه شاخصهای قرار است ما را انتخاب کنند؟ در میان آگهیهای شبیه به هم چطور سریع مارا به یاد بیاورند؟
از ویژگیهای برند خود استفاده کنید، وجه تمایز شخصیت برند هر چه که باشد اگر درست از آن استفاده شود میتواند جذاب باشد حتی اگر این شاخصه مضحک به نظر بیاید schnozz مثال جذابی برای این ادعاست! عینک هری پاتر، سیب گاز زده اپل، فرشتهی استارباکس، دستهای نوکیا، موهای تن تن، دونات سیمسون ها و …